معنی از آثار داستایوفسکی
حل جدول
واژه پیشنهادی
همزاد
کتابی أز داستایوفسکی
ابله، برادران کارامازوف، بیچارگان، جن زدگان، جنایات و مکافات، جوان خام، خانم صاحبخانه، خواب عموجان، رویای مرد مضحک، قمارباز، ماری دهقان، مردم فقیر، همزاد، همیشه شوهر، یادداشت های زیرزمینی، یک اتفاق نحس
فرهنگ عمید
نشانهها،
* آثار عِلوی: [قدیمی] پدیدههای هواشناسی، مانند رعدوبرق، صاعقه، باران، برف، و باد، کائناتِ جَو،
* آثار سِفلی: پدیدههای زمینشناسی، مانند چشمهها، آتشفشانها، کوهها، و معادن،
لغت نامه دهخدا
آثار. (ع اِ) ج ِ اَثَر و اِثْر. نشانه ها. علامات. چیزها که از کسی بر جای ماند. آسال:
ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیر
ای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.
دقیقی.
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار.
عنصری.
آن رسوم و آثار ستوده هیچ جای نیست. (تاریخ بیهقی). پادشاهان را چون نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی).
آنکه آثار همتش بسته ست
گردن دین و ملک را زیور.
مسعودسعد.
و تو اگرچه مراد خویش مستور میداشتی من آثار آن میدیدم. (کلیله و دمنه). و یکی از آثار باقی آن پادشاه حضرت بغداد است. (کلیله و دمنه). آنچنان آثار مرضیه و مساعی حمیده که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود است. (کلیله و دمنه). آثار و دلائل آن حیرت می بینم. (کلیله و دمنه). آنگاه در آثار و نتائج علم طب تأملی کردم. (کلیله و دمنه). || احادیث و اخبار مأثوره. سنن. واهل حدیث آنچه را که از پیغمبر مأثور است خبر و آنچه را از صحابه منقول است اثر گویند. || لوازمی که معلل بیک چیز باشند یعنی علت آنها یک چیز باشد. (تعریفات میرسید شریف). || ج ِ ثأر، به معنی خونخواهی، کینه جوئی.
- آثار سفلی، آثار طبایع و عناصر چهارگانه.
- آثار علوی، اثرهای افلاک و کواکب.
بزرگ آثار
بزرگ آثار. [ب ُ زُ] (ص مرکب) آنکه اثر عظیم و مهم دارد.دارنده ٔ آثار عظیم. با نشانه های نامور:
آفرین بر یمین دولت باد
آن بلنداختر بزرگ آثار.
فرخی.
همایون آثار
همایون آثار. [هَُ] (ص مرکب) آنکه دارای صفات مبارک و فرخنده یا آثار و کارهای مبارک و سودمند باشد:
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر لعل نگینم چه شود؟
حافظ.
فرهنگ فارسی آزاد
آثار، کره ء آتش و فلک (به اَثِیْر مراجعه شود.) ایضاً جمع اَثَر میباشد،
فرهنگ معین
[ع.] (اِ.) جِ اثر؛ نشانه ها.
فرهنگ واژههای فارسی سره
نشانه ها، یادبودها، یادگارها
مترادف و متضاد زبان فارسی
رد، رگه، نشانهها، کارها، تالیفات، نوشتهها، پیامدها، تبعات
معادل ابجد
1362